بومی بودن یا نبودن، مسئله
این نیست
افشین معشوری
چندی از انتصاب استاندار
جدید گیلان می گذرد؛ اما موضوع این آمدن ها و رفتن ها هیچگاه کهنه نخواهد شد.
مسئله یی که ذهن ام را به عنوان یک
عضو کوچک خانواده ی بزرگ مطبوعات
به خود مشغول کرده موضوع بومی بودن و نبودن استاندار بود. واقعیت این است که به
سبب اقلیم ویژه ی هر استان و شهری، شایسته است مدیران هر منطقه، از اهالی همان جا
باشند؛ اما اینکه چون استاندار، شهردار،
بخشدار و... اهل اینجا نیست و نمی تواند، نمی شناسد، دل نمی سوزاند و...موضوع
دیگری است که ارتباطی به ماهیت پست های موصوف ندارد و صرفا دست آویزی
است برای تغییرات گاه و بیگاهی که شاهد بوده و پس از این نیز خواهیم بود.
متاسفانه عادت کرده ایم با
هر انتصاب تازه یی بیش از انچه لازم است
خوشبین باشیم و پس از مدتی که آبها از
آسیاب افتاد و دیدیم مسئول تازه نیز تقریبا روش ها و منش های قبلی را دارد راه
تازه یی برای انتقاد بر می گزینیم. برای هر شهروند- عام که به کتابها و اینترنت
دسترسی دارد- به راحتی قابل دسترسی است که بداند، مدیریت اصول ساده یی دارد که با
پایبندی به ان می توان در سخت ترین مقوله ها نیز سربلند بود و با تعهد، هر طرح و
برنامه یی را اجرایی نمود.
جامعه ی ایرانی ید طولایی در فوتبال و تب
فوتبالی دارد، به همین دلیل می توان شاهدان فراوانی از این ورزش پرطرفدار که با
سیاست نیز بیگانه نیست، آورد. سالهاست که اهالی ورزش- خصوصا فوتبالی ها – از
فوتبالی نبودن مدیران فدراسیون می نالند، سالهاست روسای فدراسیون یکی پس از دیگری می
آیند و می روند؛ اما در همچنان به روی همان پاشنه ی سابق می چرخد؛ تنها در دو دوره،
فوتبال ایران کمی به سوی پیشرفت گام برداشت، که یکی دوره ی صفایی فراهانی (غیر فوتبالی) و دیگری دادکان( فوتبالی) بود. صفایی فراهانی و
دادکان دو مدیری بودند که در زمان ریاست شان بر فدراسیون توانستند گام های مثبتی
بردارند و درصد نسبتا بالایی از اهالی فوتبال از عملکردشان رضایت داشتند. اما چرا
از فوتبال مثال زدیم؟ خواستیم بگوییم
صفایی فراهانی نه پیش از ان و نه بعد از ان فوتبالی نبود و هرگز نیز داعیه
ی غمخوار بودن نداشت؛ اما به گواهی اهل فن عملکردی مثبت داشت و در ادامه نیز
دادکان که از همکارن او- والبته فوتبالیست
سابق و دارای سابقه ی مناسب دانشگاهی- بود، ادامه دهنده ی راهی شد که پایه اش را
صفایی فراهانی بنا نهاده بود.
حال برمی گردیم به موضوع
استاندار، گیلان استانی است سرسبز و دارای موقعیتی ممتاز به لحاظ اقلیم، دارای
استعدادهای فراوان طبیعی و به لحاظ نیروی انسانی بسیار غنی است. پذیرفتن مسئولیت
در اینجا - و البته برای کسانی که اهل کار و زحمت هستند در همه ی کشور- شرایطی را
می طلبد که باید پیش از پرداختن به موضوع بومی و غیر بومی بودن به آنها پرداخت.
آنچه باعث شائبه ی کم کاری یا سهل انگاری هر مدیر و مسئولی در هر جای کشور می شود،
صرفا دلبستگیهای قومی او نیست. مدیران ما – با فرض اینکه تعهد کافی داشته باشند – در ابتدا می باید با برآورد معضلات حوزه ی
مسئولیت شان درصدد رفع مشکلا ت ابتدایی
باشند. از پروژه های عمرانی که بگذریم، فشارهای اقتصادی، بیکاری، اعتیاد و .... از
معضلاتی است که هر مدیری از ابتدای پذیرفتن مسئولیت با آن دست و پنجه نرم می کند.
ناگفته پیداست تمامی مقوله
های اجتماعی ارتباط تنگاتنگی با هم دارند و بیکاری؛ ارتباط مستقیم با فقر و ارتباط
درجه دو با اعتیاد، جرم، جنایت و جنحه دارد و این عامل حداقل در استان سرسبز گیلان
باعث حوادث و رویداهای ناگوار بسیاری شده است.
حال با همه ی تعاریفی که پیش از این شد، آیا می توان از شخص استاندار به
عنوان مدیر اجرایی و نماینده ی دولت انتظار داشت بار مشکلات یک استان را به
تنهایی بر دوش بکشد در حالی که هر وزارتخانه یی قوانین و مقررات، همچنین سلیقه ی
مدیریتی خاص خود را اعمال می کند؟ پیداست که یک شخص – هر چقدر هم توانمند باشد- به
تنهایی نمی تواند همه ی امور را به سامان برساند.
از این رو، با عنایت به اینکه این بار استاندار
گیلان، گیلانی است و بسیاری از انتقادات پیشین ریشه در بومی نبودن استاندار داشت،
می طلبد همه ی کسانی که دل در گروی آبادانی و عمران گیلان دارند در مسئولیت های
ریز و درشت شان؛ امورات محوله را به نحو شایسته یی مدیریت کنند تا در انتهای دوره
ی مسئولیت استاندار کنونی دنبال توجیه دیگری، مانند اینکه مدیر بومی هم کاری نکرد،
نباشیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دوست و خواننده ی گرامی: نیازی به داشتن اشتراک نیست، چنانچه می خواهید "کامنت" بگذارید روی نام وآدرس اینترنتی کلیک کنید و کاستیهای مرا گوشزد کنید لطفا....