۱۳۹۱ مهر ۳۰, یکشنبه

بومی بودن یا نبودن، مسئله این نیست


بومی بودن یا نبودن، مسئله این نیست

افشین معشوری

چندی از انتصاب استاندار جدید گیلان می گذرد؛ اما موضوع این آمدن ها و رفتن ها هیچگاه کهنه نخواهد شد. مسئله یی که ذهن ام را به عنوان یک  عضو  کوچک خانواده ی بزرگ مطبوعات به خود مشغول کرده موضوع بومی بودن و نبودن استاندار بود. واقعیت این است که به سبب اقلیم ویژه ی هر استان و شهری، شایسته است مدیران هر منطقه، از اهالی همان جا باشند؛ اما اینکه  چون استاندار، شهردار، بخشدار و... اهل اینجا نیست و نمی تواند، نمی شناسد، دل نمی سوزاند و...موضوع دیگری است که  ارتباطی به  ماهیت پست های موصوف ندارد و صرفا دست آویزی است برای تغییرات گاه و بیگاهی که شاهد بوده و پس از این نیز خواهیم بود.

متاسفانه عادت کرده ایم با هر انتصاب تازه یی بیش از انچه  لازم است خوشبین باشیم و پس از مدتی  که آبها از آسیاب افتاد و دیدیم مسئول تازه نیز تقریبا روش ها و منش های قبلی را دارد راه تازه یی برای انتقاد بر می گزینیم. برای هر شهروند- عام که به کتابها و اینترنت دسترسی دارد- به راحتی قابل دسترسی است که بداند، مدیریت اصول ساده یی دارد که با پایبندی به ان می توان در سخت ترین مقوله ها نیز سربلند بود و با تعهد، هر طرح و برنامه یی را اجرایی نمود.

 جامعه ی ایرانی ید طولایی در فوتبال و تب فوتبالی دارد، به همین دلیل می توان شاهدان فراوانی از این ورزش پرطرفدار که با سیاست نیز بیگانه نیست، آورد. سالهاست که اهالی ورزش- خصوصا فوتبالی ها – از فوتبالی نبودن مدیران فدراسیون می نالند، سالهاست روسای فدراسیون یکی پس از دیگری می آیند و می روند؛ اما در همچنان به روی همان پاشنه ی سابق می چرخد؛ تنها در دو دوره، فوتبال ایران کمی به سوی پیشرفت گام برداشت، که  یکی دوره ی صفایی فراهانی (غیر فوتبالی)  و دیگری دادکان( فوتبالی) بود. صفایی فراهانی و دادکان دو مدیری بودند که در زمان ریاست شان بر فدراسیون توانستند گام های مثبتی بردارند و درصد نسبتا بالایی از اهالی فوتبال از عملکردشان رضایت داشتند. اما چرا از فوتبال مثال زدیم؟ خواستیم بگوییم  صفایی فراهانی نه پیش از ان و نه بعد از ان فوتبالی نبود و هرگز نیز داعیه ی غمخوار بودن نداشت؛ اما به گواهی اهل فن عملکردی مثبت داشت و در ادامه نیز دادکان که  از همکارن او- والبته فوتبالیست سابق و دارای سابقه ی مناسب دانشگاهی- بود، ادامه دهنده ی راهی شد که پایه اش را صفایی فراهانی بنا نهاده بود.

حال برمی گردیم به موضوع استاندار، گیلان استانی است سرسبز و دارای موقعیتی ممتاز به لحاظ اقلیم، دارای استعدادهای فراوان طبیعی و به لحاظ نیروی انسانی بسیار غنی است. پذیرفتن مسئولیت در اینجا - و البته برای کسانی که اهل کار و زحمت هستند در همه ی کشور- شرایطی را می طلبد که باید پیش از پرداختن به موضوع بومی و غیر بومی بودن به آنها پرداخت. آنچه باعث شائبه ی کم کاری یا سهل انگاری هر مدیر و مسئولی در هر جای کشور می شود، صرفا دلبستگیهای قومی او نیست. مدیران ما – با فرض اینکه تعهد کافی داشته باشند –  در ابتدا می باید با برآورد معضلات حوزه ی مسئولیت شان درصدد  رفع مشکلا ت ابتدایی باشند. از پروژه های عمرانی که بگذریم، فشارهای اقتصادی، بیکاری، اعتیاد و .... از معضلاتی است که هر مدیری از ابتدای پذیرفتن مسئولیت با آن دست و پنجه نرم می کند.

ناگفته پیداست تمامی مقوله های اجتماعی ارتباط تنگاتنگی با هم دارند و بیکاری؛ ارتباط مستقیم با فقر و ارتباط درجه دو با اعتیاد، جرم، جنایت و جنحه دارد و این عامل حداقل در استان سرسبز گیلان باعث حوادث و رویداهای ناگوار بسیاری شده است.  حال با همه ی تعاریفی که پیش از این شد، آیا می توان از شخص استاندار به عنوان مدیر اجرایی و نماینده ی دولت انتظار داشت بار مشکلات یک استان را به تنهایی بر دوش بکشد در حالی که هر وزارتخانه یی قوانین و مقررات، همچنین سلیقه ی مدیریتی خاص خود را اعمال می کند؟ پیداست که یک شخص – هر چقدر هم توانمند باشد- به تنهایی نمی تواند همه ی امور را به سامان برساند.

 از این رو، با عنایت به اینکه این بار استاندار گیلان، گیلانی است و بسیاری از انتقادات پیشین ریشه در بومی نبودن استاندار داشت، می طلبد همه ی کسانی که دل در گروی آبادانی و عمران گیلان دارند در مسئولیت های ریز و درشت شان؛ امورات محوله را به نحو شایسته یی مدیریت کنند تا در انتهای دوره ی مسئولیت استاندار کنونی دنبال توجیه دیگری، مانند اینکه مدیر بومی هم کاری نکرد، نباشیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دوست و خواننده ی گرامی: نیازی به داشتن اشتراک نیست، چنانچه می خواهید "کامنت" بگذارید روی نام وآدرس اینترنتی کلیک کنید و کاستیهای مرا گوشزد کنید لطفا....