۱۳۹۴ فروردین ۲۸, جمعه

«نامه یی به دوستم بهرام»

«نامه یی به دوستم بهرام»
بهرام عزیز:
سپاس از ارسال لینک هایی که نامه ی فرهیختگان گیلانی در آن بارگذاری شده بود. بد نیست بدانی که اساسا اعتقادی به چنین نامه هایی ندارم.
برادرم؛ بزرگواری فرموده است:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ی من...

آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
بهرام عزیز؛ در پنجمین دهه ی عمرم دست از خواسته های انتزاعی شسته ام و گوشه یی نشسته ام، کما اینکه در روزهای پشت سر حقی نستانده ام و هرگز دستی به نیاز دراز نکرده ام و به قول شیج اجل:
به دست آهن تفتـــــه کردن خمیر
به از دست بر ســــینه پیش امیر
برادرم؛ روزگار غریبی است. عهد واژگان نرم است. در هیاهوی کاغذ و قلم، در روزگاری که با فشار کوچکی بر یک تکمه ی کوچک، جهانی زیر و زبر می شود؛ نوشتن نامه یی چندین صفحه یی و انتشار آن در فضای مجازی تنها«زیره به کرمان بردن» است که گیرنده خود استاد این بازی است.
برادرم؛ دوست تر می داشتم در «این» روزهایی که آسمان آبی است و هوا آفتابی؛ به میهمانی کوچه باغ های دیلمان می خواندی ام تا در دامنه های البرز لختی بیاساییم و به مهر چای ذغالی در استکان های کمر باریک بنوشیم.
و کلام آخر اینکه؛ آن هزینه های پژوهشی که سراغ اش را از رییس جمهور گرفته ای برای پر کردن سوراخی در نظر گرفته شده که دوختن اش البته قرن هاست به نتیجه نرسیده است.
.
با مهر
.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دوست و خواننده ی گرامی: نیازی به داشتن اشتراک نیست، چنانچه می خواهید "کامنت" بگذارید روی نام وآدرس اینترنتی کلیک کنید و کاستیهای مرا گوشزد کنید لطفا....